![]() |
![]() |
|
|
||
+
نوشته شده در جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ساعت 13:56 توسط مامانی
|
![]() |
![]() |
|
امروز که روژین بردم دانشگاه علم و صنعت بعدش رفتم سرم پیلینگ اوردینری رو بگیرم یه جا دیدم نوشته بودسوراخ گوش پرسینگ و این چیزا منم مثل فشنگ رفتم و تو نشستم گوشامو سوراخ کرد الان مینویسم خودم خنده ام گرفنه چطوووو عیطوووو شد نیدونم 😂 بعدشم رفتم یهسرویس روتختی خوشگل آبی خریدم دیگه از صورتی بازی در بیایم 🤪 چهارده اردیبهشت هزار و چهارصد و سه |
||
+
نوشته شده در شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ساعت 0:27 توسط مامانی
|
|
![]() |
![]() |
|
امروز با طلا خانم رفتیم عکاسی مدرسه گفته بود عکس پرسنلی جدید بیارید که برای دیپلمتونم استفاده کنیم و منی که هنوز دلم میخواد کوچولو بمونه دلم یه جوری شد . دیپلم ... دختر من ... بزرگ شد ای خدا چقدر زمان زود میگذره بعد از عکس پرسنلی هم بردم به یک خواسته خیلی مهمش که خیلی وقت بود پاپیچموبود رسید و اون چیزی نبود جز سوراخ گوش دوم تمام مدت فکر میکردم اخی انگار همین چند وقت پیش بود چهل روزش بود گوششو سوراخ کردیم و چونش میلرزید بغلش کردم راه میرفتم تو خونه بابا حاجی . یه اتفاق دیگه هم که افتاد از این فسقل خانم خواستگاری کردن یعنی اینقدر جدی و مصر بود خانم پرستار که شماتون بدیدن که خدا میدونه من در تعجب که نمیخوامممممم بچه خودمه نمیخوام بدمش به کسی 😭 جالب میگفتم بابا درس مسخونه میگفت پسر منم درس میخونه تو خونه شما باشه تا پسرم درسش تموم بشه اصلا خیلی هم خوبه باهم درس میخونن یا خدا کوتاه بیاهم نیست چقدرم از روژین و اون موهای بنفش لختش و اخلاقش تعریف میکرد تو دلم گفتم اخلاق سگیشو ندیدین😂
خلاصه که ۵ دی ماه ۱۴۰۲ شد خاطره ساز برای ما و روژین خوشحال و جینگل مستون با گوش سوراخ اومد خونه |
||
+
نوشته شده در چهارشنبه ششم دی ۱۴۰۲ساعت 12:12 توسط مامانی
|
|
![]() |
![]() |
|
امروز صبح رهام بیدار کردم کاراشو کردم دیگه خودش بشینه صبحانه بخوره یه املت خوش بو هم درست کرده بود اومدم اتاق ادامه خوابم یهو اومد گفت مامان بیا مواظب املتم باش میخوام برم مشکل دو منم همونطور خواب خوابی رفتم نشستم سرمیز مواظب که گربها نیان بخورن 😂 تا آقا از دستشویی دراومد و منم اومدم ادامه خواب هنوز چشمام گرم گرم نشده بود یهو داد زد مامان فکر کن بالای سرم درحاابی که خواب بودم گفتم چیه چی شده گفت آستین لباسم دکمه نداره دیشب اتو کردی متوجه شدی یا نشدی ؟ حالا چیکار کنمممم یه نگاه کردم به مچ استینش گفتم رهام اشتباه پوشیدی لباستوووو برو برعکسش کن بپوش دکمه اش هم معلوم میشه گیجعلی خان 😄 خلاصه که عجب خواب اول صبحی شد رهامم اگر لبایش بی دکمه بود قطعا وارو میپوشید و میرفت پسر کلاس هفتمی من عشق بخدا با این کاراش 😍 |
||
+
نوشته شده در دوشنبه دهم مهر ۱۴۰۲ساعت 9:46 توسط مامانی
|
|
![]() |
![]() |
|
به دختر قشنگم عزیز دلم نمیدونم کی این وبلاگرو بهت نشون میدم و کی این نوشته ها رو میخونی ... فقط میخوام یهت بگم از ته دل دوستت دارم برات آرزوی موفقیت در همه مراحل زندگی رو دارم . از خدای بزرگ میخوام اگر خیر و صلاح زندگی و آیندت در اینه که مدرسه فرزتنگان بری برات راهر رو هموار کنه در غیر این صورت هیچ چیز رو بزور از خدا نخواستم و نمیخوام . من دیدم که تو تلاشت رو کردی همین برای من و بابایی مهمه که بدونیم دخترمون هدف داره و برای هدفهاش تلاش میکنه .... پیشونیت رو می بوسم مثل همیشه😚 پنج شنبه سی خرداد ۹۸ |
||
+
نوشته شده در دوشنبه سوم تیر ۱۳۹۸ساعت 23:27 توسط مامانی
|
|
![]() |
![]() |
|
امروز یکشنبه دوم تیر اولین روز مدرسه جدیدش بود . صبح رسوندمش مدرسه گفت ظهر خودم میام دل تو دلم نیود ساعت دوازده زنگ زدم مدرسه گفتم اچازه بدید خودش بیاد خونه قبول نمی کردند به اصرار من و دادن ادرس و نشونی گفتن استثنا باشه . خلاصه اقا خودش اومد اخ که چقدر براش لذت بخش بود . از مدرسه خیلی راضی بود و با شور تعریف میکرد یکی از بچه های کوچه همکلاسشی در اومد خیلی خوشحال بود و خوشحالی اخرش برای بخش خوشمزه که بهشون بستنی داده بودن 😂 |
||
+
نوشته شده در دوشنبه سوم تیر ۱۳۹۸ساعت 23:22 توسط مامانی
|
|
![]() |
![]() |
|
امروز پرونده مون رو زدن زیر بغلمون و گفتن بفرمایید مرحله جدید بسلامت 😂 بیست و ششم خرداد نود و هشت پایان دوره تحصیلی روژین عزیزم
صبح که از خواب پاشد اماده شد بریم بعد یهو گفت رهامم ببریم اونم خیلی زحمت کشیده اقا همینجور که رو تخت بود و گیج خواب روژین بلوزش رو دراورد بلوز بیرونش تنش کرد بعد کشیدش بردش تا دستشویی رهام از دستشویی دراومد با یه مشت اب و یه برس افتاد بجون موهای فشفش شده رهام هی میخندید میگفت موهاش نمیخوابه اخرم کلاه گذاشتیم سرش و بردبمش... تو آسانسور میگفت رهام تو دیگه بزرگ شدی اذیت نمیکنی من میتونم بهت افتخار کنم و نشون دوستام بدمت رهام کلی ذوق کرد تو مدرسه هم دوستاش رو دید و کلی خوشگذروندن به معلم گفتم روژین چطور بود گفت عالیییییی کاش همه شاگردام مثل روژین بودن و بعد کارنامه رو بهم داد و همش خیلی خوب بود😍 اومدیم خونه مشعول ناهار شدم روژینم داشت کتاب میخوند گفتم رهام میری سبزی خوردن بگیری گفت باشه فقط بلد نیستم اسماشو رو کاغذ بنویس برام قربونش برم رفت خرید و اومد اولین خرید سبزی خوردن پسر گلم
مادر به قربونتون بره😘😘 |
||
+
نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۸ساعت 13:10 توسط مامانی
|
|
![]() |
![]() |
|
دنبال یه موضوعی سرچ میکردم رسیدم به یک وبلاگی که مینوشت و می نوشت اتفاقا حین خوندن رسیدم به پستی که در اون از دوستاش خداحافظی کرده بود و گفته بود دیگه حس نوشتن نداره و بلاخره اونم به درد بقیه ترک کنندگان رسیده بعد از ده سال مقاومت ولی با مرام بود اومده بود پست خداحافظی نوشته بود .
دلم پرکشید برای وبلاگ بچه ها تا اومدم بهش سر زدم عکسشون رو دیدم دلم ضعف رفت چرا قدر اینجا رو نمیدونیم با نفوذ تکنولوژی به این سرعت که هرجا و هر لحظه میتونیم خاطزات خوب رو ببینیم بخونیم برای خود نینی های دیروزمون و نوجوان امروز تعریف کنیم بی انصافی شده که تحویلش نمیگیریم بی انصافی که وقتمون زو بزاریم توی بقیه سوشال مدیاها که میگیم و می شنوبم و تموم میشه یادمون نمی مونه چی شد چی گفتیم . من که فکر میکنم قطعا شنگول منگول با خوندن این وبلاگ حساب خنده به لبهاشون بیاد خمینطور که الان یه چیزی براشون میگم غش غش میخندن . اند احوالات این روزها روژین سخت مشغول درس و مشقه و دوبرابر اون نیرو صرف لجبازی و کل کل با داداششه رهام الان این وقت شب پای تی وی ماموریت در هوایی میبینه و امشب جریمه سنگینی شده و برعکس روژین سعی میکنه فقط در حد یک مدرسه ای کاراشو انجام بده 😉بقیش کارای بی خوده مثلا مشق باید نوشته بشه دیگه مشکل خانم که نمیتونه دستخطش رو بخونه قران باید خونده بشه مهم نیست بخش بخش و ناپیوسته باشه دیگه خودتون تا آخرش رو بفهمید چخبره 😂طی مراسم ادیتی که داشته قول داده یک هفته با روژین وسایل روژین کاری نداشته باشه گاهی ک عصبانی میشه میگه کی یک هفته تموم بشه خدمت روژین و وسایلش برسم😂 جناب پدر هم حسابی درحال خروپف هستند 😂به امید خدا فردا میره بسوی راه جدید ... ان شا که هرجا قدم میزاره خداپشت و پناهش باشه و بهترینها براش رقم بخوره خودمم که بسکه حرص میخورم دارم میترکم😄نمیدونم حرصه یا چربی و کالری اضافه 😂😂😂 |
||
+
نوشته شده در چهارشنبه سی ام آبان ۱۳۹۷ساعت 23:56 توسط مامانی
|
|